دانلود رمان دستان pdf از فرشته تات شهدوست با لینک مستقیم

دانلود رمان دستان به قلم فرشته تات شهدوست با لینک مستقیم، نسخه کامل پی‌دی‌اف، اندروید، آیفون، جاوا با بهترین فونت pdf , apk

دستان سپه سالار آرایشگر جوانی است که اهل محل از روی اعتبار و خوشنامی پدر بزرگش او را نوه حاجی صدا میزنند دستان طی اتفاقاتی عاشق جانا، خواهرزاده ی بزرگترین دشمنش میشود چشم روی آبروی خود میبندد و جوانمردانه به پای عشق و احساسش می ایستد به ظاهر همه چیز با یک معامله شروع میشود. این در حالی است که جانای زخم خورده از تقدیر گمان میکند دستان دشمن اوست و محض انتقام آمده… اما دستان برای اینکه حامی این دختر باشد ناچار است آبرویش را گرو بگذارد.

خلاصه رمان دستان

جانا با شنیدن صدای زن نگاهش را از صورت بشاش و خوش روی قیاسی گرفت، زن آهسته بلند شد و مات و حیران سوی او چرخید، با دیدن مادر دستان آن هم در دو قدمی خودش یخ کرد با دهان نیمه باز به قیاسی خیره شد. او سمت سمیرا میرفت معرفی میکنم… همسر زیبای من، سمیرا. سمیرا لبخند زد و کمی هم خجالت زده شد قیاسی آن قدر از جانا گفته بود که او را ندیده هم میشناخت. جانا چند باری اتفاقی سمیرا را در محل دیده بود.

صورت زیبایی داشت. با این چشم های درشت عسلی دل از دایی اش برده بود؟ با مهربانی و کمی هم شرم به جانا نگاه میکرد گلگون بودن گونه هایش با وجود آرایش ملیحی که داشت، به چشم می آمد. جانا از خودش پرسید؛ یادگار اگر بفهمد پدرش زنی را پنهانی عقد کرده، چه واکنشی نشان می دهد؟ اصلاً با این موضوع کنار میآمد؟ از همه مهمتر، آیا دستان میداند که مادرش در حال حاضر همسر قیاسی است؟ از آن جوان غیرتی و کله شق بعید بود که بداند و بگذارد چنین وصلتی سر بگیرد!

جلو رفت و به احترام دایی اش حفظ ظاهر کرد. گرم و صمیمی صورت سمیرا را بوسید و به آن ها تبریک گفت لباس زن بوی گل محمدی میداد عطر آشنا و مادرانه ای که به دل جانا نشست. سمیرا با صدای خدمتکار سمت آشپزخانه رفت جانا برگشت و همان لحظه نگاه خرسند و پرحاشیه ی دایی اش به سمیرا را غافلگیر کرد. بی اختیار لبخند زد: مبارکه دایی سمیرا خیلی خوشگله. قیاسی سری جنباند و نفس عمیق کشید. چشاش پدر منو درآورده دایی زن زندگی یعنی سمیرا با اینکه پسرش هنوز خبر نداره….