دانلود رمان ده وسطی به قلم ناشناس بی احساس با لینک مستقیم، نسخه کامل پیدیاف، اندروید، آیفون، جاوا با بهترین فونت pdf , apk
این رمان روایت زندگی دختری با شخصیت، پرتلاش و مقاوم است که خانواده ایی نداره. تمام این مدت روی پای خودش بوده و دکتره. هستی وقتی متوجه میشه که ارباب سالار یک روستا به اسم ده وسطی به مردم اونجا بیش از حد ظلم میکنه، به اونجا میره تا از حق مردم اون روستا دفاع کنه تا اینکه…
به جایی رسیدم که دیگه دیواری نبود. به سختی یه چوب پیدا کردم و درحالی که تازانو چادر و شلوارم گلی بودن و کفشمم که اصلا مشخص نبود بود و نبود ( یک کیلو گل چسبیده بود بهش ) رسید به یک چشمه برام عجیب بود که تو این فصل سرما و یخبندون این چشمه یخ نزده .
امیدی توی دلم روشن شد. عین یک برگ سبز تو دل سرما زده پاییز. امید رو میتونستم از این چشمه حس کنم وارد روستای سرمازده شدم و البته نفرین شده خلوتی و بدون سکونت بودن روستا باعث تعجبم بود. وضعیت این روستا از تمامی روستاهایی که دیده بودم وشنیده بودم خراب تر بود.
میگن روستای محرومه اما اینجا مخروبه بود نه محرومه. راه رفتن بخاطر چسبیدن گل ها به کفشم سخت بود برام . و به خاطر فشاری که به زانوهام می آوردم برای راه رفتن پاهام درد گرفته بودن اما من هدفی داشتم که باید بهش می رسیدم. با شنیدن صداهای ضعیفی ایستادم سرجام …دروغ چرا ترسیده بودم … یه ترس مبهمی از اینکه شاید اشتباه کرده باشم توی دلم لونه کرده بود … اینکه شاید چیز خوبی در انتظارم نباشه…