دانلود رمان نسل دلدادگان به قلم زینب محمدی با لینک مستقیم، نسخه کامل پیدیاف، اندروید، آیفون، جاوا با بهترین فونت pdf , apk
رمان نسل دلدادگان روایتگر خاندانیست که برای عشق میجنگند؛ عشقی که در گذشته اتفاق افتاده و در این میان کینهای پر از نفرت قلبی را سیاه کرده، حالا برای عشاق دیروز و امروز اتفاقاتی در شرف وقوع است! قلبهایی پر از عاشقانه های بیانتها.
شش ماه گذشته بود و رادمهر یه هفته بعد ایران می اومد. حالم یه جوری بود؛ هم خوشحال بودم هم ناراحت خوشحال واسه اینکه بعد پنج سال دوباره میدیدمش دروغ، چرا دلم واسه دیدنش پر میزد و ناراحت برای این پنج سال دوری و بازیچه شدن قلب عاشقم تو دلم غوغایی به پا شده بود. بین همه ی این اتفاقات این چند ماه اخیر یه خبر خوب تسکینی برای دردای خاندان پارسا شد و این خبر چیزی نبود جز نامزدی تیارا و رادمان.
رادمان تو یه مهمونی خانوادگی اعتراف کرد که عاشق تیارائه و تيارا مقدار بسیاری سرخ و سفید شد. همون شب عمو امیر سام اجازه خواستگاری رو داد و نمیدونم چطور شد رامین حکیمی راضی به ازدواج پسرش و دختر امیرسام معیریان شد. آقاجون صیغه محرمیتی با اجازه ی عمو امیرسام بینشون خوند که تو خرید عقدشون و رفت و آمد مشکلی نداشته باشند. از این وصلت خیلی خوشحال ،بودم نه تنها من همه ی خانواده خوشحال بودن رادمان مثل برادرش نبود.
از نگاه های بینهایت عاشقانه اش به تیارا مشخص بود چه عشقی نسبت به تیارا تو قلبش داره و تیارا هم به همون نسبت عاشقش هست قرار بر این شده بود که مراسم عقد تیارا و رادمان روز ولادت امام رضا (ع) باشه. درست روزی که رادمهر وارد ایران میشد. قرار بود چند روز دیرتر بیاد؛ ولی بخاطر عقد برادرش سفرش رو جلو انداخته بود. امروز با تیارا و ،رادمان سلنا و محمدسام میخواستیم خرید بریم. تو راه بودم تو یه مرکز خرید قرار داشتیم رسیدم و ماشین رو به سمت پارکینگ طبقاتی مرکز خرید هدایت کردم کیفم رو از صندلی جلو برداشتم.